و به قول حافظ؛ سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت...

ساخت وبلاگ

اپیزود نخست:

هم‌ورودی ما بود، شاگرد زرنگ ارشد در همین‌ دانشگاه. از نگاه من شوریده و شیدای شاهنامه و بقیه متون منظوم باارزش ادبیات کلاسیک این سرزمین. یه جور نخبه ادبیات کهن. اما دو ترم تعلیق و از خوابگاه اخراج شد.چرا؟ چون در جریان شلوغی های سال گذشته، شرافت و مردانگیش اجازه نداده بود بی تفاوت از کنار این صحنه رد بشود؛ گیسوان یکی از دختران دانشجوی معترض در دست حراست روی زمین کشیده می‌شد... با آن پیکر و قد و قامت معمولی، با آن حراستی عظیم الجثه‌ی احتمالا نهایتا دیپلمه درگیر شده بود تا آن دختر را نجات بدهد...

در نهایت زبان تند و تیز و نقادش نگذاشت بیش از دو هفته با ما بماند و پس از بارها و بارها شب و نصفه شب آزار‌ها و تهدیدهای تلفنی و حضوری، با بی‌شرمی تمام، کتابها و وسایلش از اتاق به بیرون پرتاب شده و ادیب حق‌گو و حق‌جوی مملکت یکسال از حضور و تحصیل محروم شد...فکر می‌کردم این ترم ببینیمش اما نه، برگشته سر خونه‌ی اول...

اپیزود دوم:

هم‌ورودی ما نبود، اما همکلاسی ما شد. خودش دانشجوی دکترا و پنج خواهر بزرگتر از خودش همگی بی‌سواد... همسر و بچه هایش هم در ولایت خودشان. در خانه‌ی پدر و مادر او به خرج برادرش... گفتم طفلک خانمت چقدر شرایط سختی دارد. گفت: زنان و دختران افغانستان بسیار صبور و قانع و کم‌توقع هستند...

بولد شدن خبر مهاجرت افغانستانی‌ها که دو گمانه رادر گروه اقوام و دوستان و آشنایان می پرورد( که یا با وعده شناسنامه و جیره‌خوری و مزدوری در انتخابات شرکت کنند یا به عنوان نیروی سرکوبگر اجیر شوند)، مرا برآن داشت تا از وی بپرسم جریان چیست؟

نوشت: فکر کنم تصمیم دارند به سمت کشورهای اروپایی بروند، چون افزون بر این که مسیر قاچاق از کشور ایران می‌گذرند، یکی از شرایط رسیدگی به کیس‌های قانونی این است که دارندگان کیس در کشوری غیر از کشور خودشان به سر ببرند.

چندروز پیش سر کلاس، استاد از اوضاع سرزمینش پرسید که گفت طالبان چندنفر از اهالی یک منطقه خوش آب و هوا با خاک حاصلخیز را سر بریده تا بقیه بترسند و آن منطقه را تخلیه کنند... بعدتر پرسیدم نام آن ناحیه چیست؟ نوشت: ارزگان و این لینک را هم فرستاد.

پی‌نوشت: دارم به زنان و دختران در چهار دهه گذشته این دو کشور فکر می‌کنم... به مظلومانی که ظالم‌ها را پروارتر کرده‌اند... به اینکه دولتمردان سرزمین من چگونه آن حکومت وحشی‌منش را به رسمیت شناخت و دست دوستی با ایشان داد. همانطور که برای حفظ حکومت اسد مردم سوری را آواره کرد...همانگونه که همدست با روسیه، موشک‌های شاهدشان سر از سر مردم بی‌گناه اوکراین درآوردند... و می بینم این پازل همه چیزش با هم جور در می‌آید، فقط ظاهرا این ما(طبقه متوسط رو به انحلال) هستیم که وصله‌ی ناجوریم؛ برای آگاه شدنمان برای مطالبه‌گر بودنمان و برای از حقیقت گفتن و حقیقت جستنمان...

برای زن زندگی آزااااادی

خط سوم...
ما را در سایت خط سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 35 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 20:12