خط سوم

ساخت وبلاگ
دولت کمونیستی آلمان شرقی، چهل‌سالگی‌ خودش را جشن می‌گیرد با تانک و رژه و خرسندی رهبران حزب و حالتی از «هر چه کمونیست‌تر، آدمی بهتر» در خیابان‌ها و رسانه‌ها برای لاپوشانی اقتصادی فروپاشیده، اما مثل همیشه در چنین مراسم پرریخت‌وپاشی، انگار مردم معمولی آدم نیستند. مردم فقط باید به دستورالعمل‌های رهبران حزب برای رستگارشدن در شعارهای نامعلوم و مجهول عمل کنند حتی اگر گرسنه‌تر و فقیرتر و آرزومندتر شده‌‌ باشند. مردم همچنان باید در حسرت چندساعت زندگی آن سوی دیوار برلین و تصور زندگی آزاد آن‌طرفی‌ها، روز را در بلوک شرق شب کنند.مادر از نزدیکان به بالایی‌های حزب آماده می‌شود که به جشن و مراسم شام شاهانه در مملکتی کمونیستی برود و طبق معمول در حال تنظیم شکایتنامه‌ای‌ست به فروشگاهی در آلمان غربی؛ اینبار در نامه‌ای به مدل لباس زیر زنانه‌ای ایراد می‌گیرد چون معتقد است زنان کارگر نباید چنین چیزهای زننده‌ای بپوشند، چون از دید او قرار نیست زنان این سمت دیوار شبیه شاهزاده‌ها باشند و رفقای کارگر و کشاورز این سَمت در آلمان شرقی در شأن خود نمی‌دانند از این چیزها حتی به عنوان لباس زیر بپوشند.پسرجوان‌اش که در این نظام به دنیا آمده و خسته است از این همه هدایت به سمت رستگاری وعده‌داده‌شده و رؤیاهای بر بادرفته، به مادر وفادار به این نظام می‌گوید: «بوی پایان می‌آید. بوی تغییر. انگار این پیرمردهای کمونیست امسال برای آخرین بار دور هم جمع شده‌اند.»مادر که گفته‌های لنین را سرمشق زندگی‌ دارد، به او می‌توپد که فکر مهاجرت را نکند، چون «همینی که هست» و جوان این روزگار و جوان آن روزگار معنایی ندارد، ولی حقیقتاً همان شب تغییر اتفاق می‌افتد. مردم تصمیم می‌گیرند در کنار هم پیاده‌روی ساده‌ای را در پاسخ به آن رژه‌های پر خط سوم...ادامه مطلب
ما را در سایت خط سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:41

طبق معمول همیشه که چندماه یکبار می‌بینمش، موهایش را آنطور که می‌خواست کوتاه و بعد رنگ کردم و وقتی رفت حمام پشتش را کیسه کشیدم، اما برای اولین بار ناخن‌های پاهایش را گرفتم، نمی‌خواست خجالت می‌کشید با اینکه سختش بود، اما برای من مهم نبود که مادرم است انگار یکی از بچه‌هایم بود... ناخوداگاه یاد تکه هایی از فیلم جدایی نادر از سیمین افتادم ولی خدارا شکر کردم که علی‌رغم بیماری‌های داخلی، بدنش ظاهراً سالم و سرپاست و نیاز به مراقبت من ندارد و خدا را بیشتر شکر کردم که خواهرم پرستاری ست که در حد یک پزشک متخصص، معلومات و توانایی درمانگری دارد و حواسش به داروها و سلامتی مادر و بقیه هست...می‌دانم رفتن من این بانوی کارآفرین گمنام و سخت‌کوش و هنرمند را چقدر ناراحت کرده و همیشه چقدر دلبسته و وابسته‌ی حضور من در زندگی‌اش بوده و هست و من خیلی سال پیش یکبار برای همیشه به خاطرش پا روی قلب خودم گذاشتم تا رنج دوری‌ام عذابش ندهد ولی اینبار این مسیر سبز را به خاطر آینده‌ی بچه‌هایم انتخاب کردم و این سرسختی و ایثار را از خودش آموخته‌ام...این را نوشتم تا بگویم چه اندازه به زنان خانواده‌ام افتخار می‌کنم حتی به زن بودن خودم‌...سال‌ها پیش دقیقاً چنین روزی پس از چندماه که از کاشی‌کاری‌های آشپزخانه و سرویس بهداشتی همراه پدر گذشته بود، آخرین تکه از مبلمان 12+1نفره‌ی خانه یعنی میزتلفن را دست تنها با پارچه‌های تازه خریده شده‌ای که خودم برش زده بودم رویه‌کوبی و اسفنج‌هایش را تعویض کردم و به سفر کاری‌ای رفتم که منجر به آشنایی من و همسرم شد و مسیر زندگی‌ام را -که تمام عمر عین یک پسر مسئولیت‌پذیر درس خوانده و همزمان کار کرده و در عین حال برای حفظ خانه در بهترین شکلش به دخترانه‌ترین حالت ممکن کوشیده بودم- تغییر داد خط سوم...ادامه مطلب
ما را در سایت خط سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 20 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1403 ساعت: 2:03

اگزیستانسیالیسم با صراحت اعلام می‌دارد که بشر یعنی دلهره...این دلهره ای است که کی‌یر کگور( کگارد)* آن را « دلهره ابراهیم » می‌نامد داستان ابراهیم را می‌دانید : فرشته ای به ابراهیم دستور میدهد که پسرش را قربانی کند . اگر مطمئناً دستور دهنده فرشته بود، اگر واقعاً فرشته ای می‌آمد گفت : تو ابراهیمی و باید پسرت را قربانی کنی ، آنگاه دیگر اشکالی وجود نمی‌داشت. اما پیش از هر چیز این سوال به ذهن هر کسی خطور می‌کند : آیا براستی این فرشته است؟ آیا واقعاً من ابراهیمم؟ چه دلیلی در دست است که این فرشته است و من ابراهیمم ؟ زنی دیوانه گرفتار توهم بود و صداهای خیالی می‌شنید. تصور می‌کرد که بوسیله تلفن با و دستورهائی داده می‌شود. هنگامی که پزشک از او می پرسید که چه کسی با وی صحبت میکند، بیمار جواب می‌داد:مخاطب من می‌گوید که خداست. در واقع چه دلیلی به او ثابت می‌کرد که مخاطب او خداست؟ اگر فرشته‌ای بر من نازل شود، چه دلیلی وجود دارد که این فرشته است؟ و اگر من پیام‌هایی بشنوم چه دلیلی وجود دارد که این صداها یزدانی است یا اهریمنی، یا این که ندای ضمیر ناخود آگاه است یا اساساً زائیده بیماری است؟ و چه دلیلی است که این پیام‌ها متوجه من است ؟ چه کسی ثابت می‌کند که من مأمورم مفهومی را که از بشر دارم و همچنین راهی را که انتخاب کرده‌ام بر همه آدمیان تحمیل کنم ؟*Kierkegaard فیلسوف مشهور دانمارکی و سرسلسه اگزیستانسیالیست‌های مسیحی (۱۸۱۳-۱۸۵۵).از کتاب اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر نوشته ژان‌پل سارتر ترجمه مصطفی رحیمی صفحات ۲۹ تا ۳۱ژان پل سارترپی‌نوشت:یادآوری؛ در خصوص مراسم قربانی کردن می‌دانیم که ریشه واژه تراژدی از تراگودیا گرفته شده و یکی از شکل‌های نمایش است که ریشه در مناسک مذهبی یونان باستان دارد. تراژدی خط سوم...ادامه مطلب
ما را در سایت خط سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 18 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1403 ساعت: 2:03

داشتم کشوهارو مرتب می‌کردم چشمم به فاکتور خریدهای چهارماه پیش یعنی آبان۱۴۰۲ از هایپر... افتاد. جمع کل چهار میلیون.خرید چند روز قبل جمع کل چهار و نیم میلیون.کنجکاو شدم قیمت اقلام رو چک کنم. نکته جالب حذف یکسری از اقلام از خرید جدید بود. چون معمولا ماهانه یا سه هفته یکبار یکسری موارد مشخص رو خرید می‌کنیم. از فاکتور جدید این موارد حذف شده بود: یک کیلو مغز گردو، یک کیلو مغز بادام، سبزی سرخ کرده قرمه سبزی و سبزی آش، پودر آویشن( اون موقع کیلو ۸۰۰ بود که ۲۵۰ گرم خریده بودیم)، ۳۲۵ گرم پودر قهوه(کیلویی ۵۰۰)، یک بسته از دوبسته سینه مرغ یک و نیم کیلویی...) قسمت تلخند قضیه اینه که چهارماه بین دوفاکتور فاصله‌ست و بهای اقلام محذوف حدود یک و نیم میلیون... یعنی آنچه اکنون خریدیم چهار ماه پیش با دو و نیم میلیون خریده‌بودیم( یعنی در این مدت ۲ میلیون رفته روی اجناسی که ۲,۵ میلیون ارزش داشتند)...قیمتها روزانه، هفتگی و ماهانه بی‌وقفه درحال افزایش و حقوق‌ها سالی یکبار اضافه‌می‌شود... مملکت نیست که بی‌صاحب‌خانه ست، ویرانه‌ستپی نوشت:امروز رفتم کمی میوه بخرم... پسرک سه ساله عاشق موزه قیمتشو پرسیدم؛ موز شده بود کیلو صدتومن! گفتم امروز نمیشه اینو بخریم، بعدا با بابا بیا بخر(وعده سر خرمن) دست گذاشت روی انار... خیلی سرتق بازی دراورد پرسیدم چند؛+کیلو ۷۵ هزار تومن! ترسیدم برای بقیه خریدهام پول کم بیاد گفتم میشه همین یکی که برداشته حساب کنید. +بله - ببخشیدچقدر شد؟ +۲۵ تومن! انار رو که آورد خونه و براش چهارقاچ کردم، با اون دستای کوچولوش به من و دوتاخواهراش هرکدوم یک تکه داد. گفتم من نمی‌خوام برای خودت چیزی نموند آخه فسقلی. مرد کوچک من... و در یک غم بزرگ غرق شدم... برای کودکان کار، برای سفره‌های خالی، برای خو خط سوم...ادامه مطلب
ما را در سایت خط سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 24 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1402 ساعت: 0:38

وقتی همه خواب بودیم همای سعادت از فراز این سرزمین پرید و رفت، سیمرغی بود که سی‌تن نبود، ققنوسی در حال سوختن که تولد دوباره‌اش سی سال طول کشید...

هما دارابی

پی نوشت: ممنون از بولوت عزیز برای زنده نگه داشتن نام این زن بزرگ و هزاران افسوس...

خط سوم...
ما را در سایت خط سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 23 تاريخ : جمعه 11 اسفند 1402 ساعت: 1:54

خیر و شرّ چیزهایی هستند در فهمِ ما، و نه در طبیعت. خیر و شرّ صرفاً ساخته‌‌وپرداخته‌ی خودِمان‌اند. قصدِ ما از ابداعِ آن‌ها تلاش برای فهمیدنِ واضحِ چیزها است... پرسش این است که خیر و شرّ به اشیایِ عقلی [Entia Rationis] تعلق دارند یا به اشیایِ واقعی [Entia Realia]؟ از آن‌جایی که خیر و شرّ صرفاً نسبت‌ هستند، بی‌تردید باید از اشیایِ عقلی باشند؛ چراکه ما چیزی را خیر نمی‌نامیم مگر در ارتباط با چیزی دیگر که خیر نیست یا برای‌ِمان نسبت به چیزهایِ دیگر سودی در بر ندارد. زمانی کسی را بد می‌نامیم که او را با انسانی دیگر (که از نظرِ ما بهتر است) مقایسه کرده باشیم. به همین طریق سیبی را بد می‌نامیم زیرا در قیاس با سیبِ خوب یا بهتر چنین است. هیچ چیز را نمی‌توان خوب نامید مگر اینکه چیزِ دیگری که آن را بد می‌نامیم وجود داشته باشد. بنابراین وقتی می‌گوییم چیزی خوب است، منظورِمان این است که این چیز با ایده‌ای کلی که از آن داریم تطابق دارد. اما چنانکه قبلاً نیز گفتیم، چیزها باید با ایده‌هایِ تکین‌ِشان (که ذات‌ِشان همواره ذاتی است کامل) مطابق باشند نه با ایده‌هایِ کلی (که اصلاً وجود ندارند)... بنابراین نه خیر، و نه شرّ؛ هیچ‌یک در طبیعت وجود ندارند. - #اسپینوزا در کتابِ #رساله_مختصره ، فصل اول، بخش دهم خط سوم...ادامه مطلب
ما را در سایت خط سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 17:37

تصور کنپناه برده به بالشت پرهزار بار هر بارکابوس سی‌مرغ می‌بیندمیپرد...ملکوتِ سپیدِ غارتصویرِ آخرین خوابِ پرنده...#مینامهرآفرینپی نوشت:از ورای کدام دریچه به جهان می‌نگری؟یک فیلتر ساده‌ی عینک، می‌تواند بر بازنمایی پیرامونت در نگاه تو تاثیرگذار باشد حالا تصور کن فیلترهای دیگر از جمله ثروت، نژاد، عقاید فریز شده در زمان و مکان و ... چگونه درک انسان را از واقعیت وجودی خویش و آفرینش دگرگون می‌سازد و با تحریف تعاریف به همه‌چیز و هرچیزی در جهت حفظ منافع سازندگان و آورندگان خاصش! سوی مشخصی می‌دهد.در هر صورت، ذات واقعیت تغییر نمی‌کند این نگاه توست که به هستی معنا و رنگ می‌بخشد یا جلوه‌های زشت و زیبا را از آن می‌سِتاند و این تو هستی که تصویری که در تصورات خود پرورده‌ای می‌توانی چنان با آب و تاب و رنگ و لعاب به خورد ذهن دیگران بدهی و تقدس ببخشی که وجهه‌ی قُدسی به خود بگیرد و یا دست به تخریب تداعی‌های دیگران در حوضچه‌ی تفکرات پیروانشان بزنی، با این‌حال، اقیانوسِ حقیقت، همیشه بکر و دست‌نخورده باقی می‌ماند و دنبال‌کنندگان در پی دنبال‌شوندگان از مسیر درک اسرار هستی، دورتر و دورتر می‌شوند...از کابوس این کشتی رویایی بیدار شو، وقت غواصی در برمودای عشق و دانش و آگاهی است... تن به طوفان بزن مسافر...#مینامهرآفرینبه قول شاعر (این بیت به مولانا، باباافضل کاشانی، شیخ محمود شبستری، نجم‌الدین رازی و اوحدالدین کرمانی) نسبت داده شده؛#بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست،درخود(از خود) بطلب هرآنچه خواهی که توییو به قول شمس تبریزی:#خداوند، ما را از #درون می‌نگرد... موضوعات مرتبط: تراوش های کوزه ی دل من(شعر، متن)، تراوش های کوزه ی دل من(کمی فلسفی، عرفانی) برچسب‌ها: شعرسپید, مینامهرآفرین (Why? خط سوم...ادامه مطلب
ما را در سایت خط سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت: 10:01

بر شانه‌هایم تیشه‌ی تردید می‌افتاداز دَر وَ دیوار آتشِ تهدید می‌افتاددر خواب می‌دیدم که اقیانوسِ افسوسمتیر غروب از جانب خورشید می‌افتاد...یونس نبودم ای عجب هربار با ناممتقدیرِمن، در قعر غم، تعمید می‌افتادهی پشت هم بد، پشت هم بد، بد می‌آوردمدر فال قرآن هم مرا تحدید می‌افتاد...انگار یک بت بودم از اعماق دوران‌هابر عاشقانم قرعه‌ی تبعید می‌افتاد...#مینامهرآفرینبداهه چند شب پیش شاید برای سرزمینم بت زیبارویی که از درون در حال تباهی و ویرانی و فساد است و این روزها در حال گذار از مذهب... شاید برای آنها که با اندوعی عمیق، مام وطن را بدرود گفته اند و با امید به ساختن آینده‌ای روشن برای نجات کودکانشان از چنگال ضحاک زمانه گریخته‌اند... برچسب‌ها: شعر, مینامهرآفرین خط سوم...ادامه مطلب
ما را در سایت خط سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 16 آبان 1402 ساعت: 14:23

سنگی است زیر آبدر گود شب گرفته دریای نیلگونتنها نشسته در تک آن گور سهمناکخاموش مانده در دل آن سردی و سکوناو با سکوت خویشاز یاد رفته ای ست در آن دخمه سیاههرگز بر او نتافته خورشید نیم روزهرگز بر او نتافته مهتاب شامگاهبسیار شب که ناله برآورد و کس نبودکان ناله بشنودبسیار شب که اشک برافشاند و یاوه گشتدر گود آن کبودسنگی است زیر آب ولی آن شکسته سنگزنده ست می تپد به امیدی در آن نهفتدل بود اگر به سینه دلدار می نشستگل بود اگر به سایه خورشید می شکفت#هوشنگ_ابتهاج خط سوم...ادامه مطلب
ما را در سایت خط سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 35 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1402 ساعت: 13:19

اپیزود نخست:هم‌ورودی ما بود، شاگرد زرنگ ارشد در همین‌ دانشگاه. از نگاه من شوریده و شیدای شاهنامه و بقیه متون منظوم باارزش ادبیات کلاسیک این سرزمین. یه جور نخبه ادبیات کهن. اما دو ترم تعلیق و از خوابگاه اخراج شد.چرا؟ چون در جریان شلوغی های سال گذشته، شرافت و مردانگیش اجازه نداده بود بی تفاوت از کنار این صحنه رد بشود؛ گیسوان یکی از دختران دانشجوی معترض در دست حراست روی زمین کشیده می‌شد... با آن پیکر و قد و قامت معمولی، با آن حراستی عظیم الجثه‌ی احتمالا نهایتا دیپلمه درگیر شده بود تا آن دختر را نجات بدهد...در نهایت زبان تند و تیز و نقادش نگذاشت بیش از دو هفته با ما بماند و پس از بارها و بارها شب و نصفه شب آزار‌ها و تهدیدهای تلفنی و حضوری، با بی‌شرمی تمام، کتابها و وسایلش از اتاق به بیرون پرتاب شده و ادیب حق‌گو و حق‌جوی مملکت یکسال از حضور و تحصیل محروم شد...فکر می‌کردم این ترم ببینیمش اما نه، برگشته سر خونه‌ی اول...اپیزود دوم:هم‌ورودی ما نبود، اما همکلاسی ما شد. خودش دانشجوی دکترا و پنج خواهر بزرگتر از خودش همگی بی‌سواد... همسر و بچه هایش هم در ولایت خودشان. در خانه‌ی پدر و مادر او به خرج برادرش... گفتم طفلک خانمت چقدر شرایط سختی دارد. گفت: زنان و دختران افغانستان بسیار صبور و قانع و کم‌توقع هستند...بولد شدن خبر مهاجرت افغانستانی‌ها که دو گمانه رادر گروه اقوام و دوستان و آشنایان می پرورد( که یا با وعده شناسنامه و جیره‌خوری و مزدوری در انتخابات شرکت کنند یا به عنوان نیروی سرکوبگر اجیر شوند)، مرا برآن داشت تا از وی بپرسم جریان چیست؟نوشت: فکر کنم تصمیم دارند به سمت کشورهای اروپایی بروند، چون افزون بر این که مسیر قاچاق از کشور ایران می‌گذرند، یکی از شرایط رسیدگی به کیس‌های قانونی ای خط سوم...ادامه مطلب
ما را در سایت خط سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 35 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 20:12