اخلاق ذهنی و اخلاق عینی

ساخت وبلاگ

همچنان در پی یافتن مطالبی در حیطه عرفان مشغول مطالعه بودم که رسیدم به این سطرها از کتاب «در جستجوی آنِ دیگر...سیر و سلوک عرفانی جورج ایوانویچ گورجیف به روایت خودش ترجمه سید داوود طبایی عقدایی» صص۵۱_۵۵

بوگاچفسکی نظراتی بسیار جالب در خصوص اخلاق'>اخلاق داشت براساس نظر او دو نوع اخلاق روی زمین وجود دارد یکی اخلاق عینی که طی هزاران سال زندگی بشر شکل گرفته است و دیگر اخلاق ذهنی که به افراد و نیز ، ملتها، خانواده ها، گروه ها و غیره تعلق دارد.
به گفته وی اخلاق عینی را زندگی و فرمان‌های خداوند که توسط پیامبرانش به ما ابلاغ شده است به وجود آورده اند این اخلاق تدریجاً زیربنای تشکیل
چیزی شده است که وجدان نامیده می‌شود همین وجدان است که اخلاق عینی را در طول زمان حفظ میکند اخلاق عینی هرگز تغییر نمیکند و فقط امکان دارد با گذشت زمان دامنه ای وسیع تر بیابد. اخلاق عینی همانند اخلاق ذهنی ابداع بشر است و به همین دلیل مفهومی نسبی است که نزد اقوام مختلف و در نقاط مختلف متفاوت است و به برداشت خاص از مفاهیم خوب و بد در ادوار مختلف وابستگی دارد. بوگاچفسکی برای آنکه موضوع را روشن تر سازد، گفت: «مثلاً اینجا در قفقاز اگر زنی رویش را نپوشاند و با میهمانی صحبت کند همه او را بی بند و بار، فاسد و بد بار آمده می‌دانند اما بر عکس در روسیه اگر زنی صورتش را بپوشاند و به میهمان خوشامد نگوید و با وی گفتگو نکند همه او را بی تربیت و بداخلاق و جز آن میدانند...و افزود: برای بهتر پی بردن به نسبیت مفهوم به اصطلاح اخلاق یا شرف بیا به بررسی دو واقعه جنجال برانگیزی بپردازیم که هفته گذشته اینجا در قارص در بین افسرها روی داد.
واقعه نخست محاكمه ستوان که بود و واقعۀ دوم خودکشی ستوان ماكاروف.
ستوان ک در دادگاه نظامی به اتهام زدن یک کفاش و کور کردن یکی از چشمهای او محاکمه شد. دادگاه ستوان ک را تبرئه کرد زیرا بر قضات معلوم شد که کفاش اسباب مزاحمت ستوان را فراهم کرده و شایعاتی توهین آمیز درباره اش به راه انداخته بود.
من که توجهم به این ماجرا جلب شده بود تصمیم گرفتم بدون در نظر گرفتن دلایل دادگاه شخصاً به پرس وجو از خانواده و آشنایان کفاش نگونبخت بپردازم تا علل واقعی رفتار ستوان ک را بفهمم.

این ستوان سفارش دوخت سه جفت پوتین را به ایوانوف کفاش داده و وعده کرده بود که دستمزد کفاش را روز بیستم ماه پس از گرفتن حقوقش برای وی بفرستد اما روز بیستم ماه خبری از پول نشد و کفاش را سردواند...در واقع این پول تقریباً همه دارایی ایوانوف بود زیرا حاصل پس انداز زنش بود که طی سالها کار رختشویی کپک کپک* روی هم گذاشته و برای خرید چرم پوتین ها به شوهرش داده بود. کفاش که شش بچه گرسنه هم در خانه داشت در مراجعه به خانه ستوان مداومت نشان میداد... ستوان به گماشته اش سفارش کرد که در صورت مراجعه دوبارۀ ایوانوف کتک مفصلی به او بزند. گماشته که مردی مهربان بود از کتک زدن ایوانوف طبق دستور ستوان خودداری کرد و برای آنکه دوستانه به وی بفهماند که نباید با مراجعات مکررش مزاحم ستوان شود او را به داخل آشپزخانه دعوت کرد. ایوانوف روی چهارپایه‌ای نشست و گماشته شروع کرد به کندن پرهای غازی که میخواست سرخ کند. ایوانوف با دیدن غاز گفت:

به به ارباب هر روز غاز سرخ شده میخورند اما بدهی‌هایشان را پرداخت نمیکنند آن وقت بچه‌های من باید گرسنه باشند! در همین لحظه ستوان ک تصادفاً وارد آشپزخانه شد با شنیدن حرفهای ایوانوف چنان به خشم آمد که چغندری بزرگ را از روی میز برداشت و به صورت او کوبید. ضربه چنان شدید بود که چشم ایوانوف کور شد.»
«واقعۀ دوم حالت عکس واقعه نخست را داشت ستوانی به نام ماکاروف به علت آنکه نمیتوانست بدهیش را به سروانی به نام ماشولوف پرداخت کند خودش را کشت.

ماشولوف قماربازی کهنه کار و زرنگ بود. روزی نبود که او دست کم یک نفر را در بازی لخت نکند و هیچ کس تردید نداشت که او متقلب‌ست.
ستوان ماکاروف چندی پیش با چند افسر از جمله ماشولوف به ورق بازی پرداخت و همۀ پولش را باخت سپس مبلغی از ماشولوف قرض کرد و قول داد که ظرف سه روز آن را پس بدهد اما مبلغ زیاد بود و ستوان ماکاروف نتوانست ظرف سه روز آن را تهیه کند به همین خاطر خودش را کشت تا حیثیت افسریش لکه‌دار نشود.

هر دو واقعه بر اثر بدهی روی داد. در یک مورد بدهکار چشم طلبکار را کور کرد و در مورد دیگر بدهکار خودش را کشت چرا؟ جواب خیلی آسان است زیرا همه اطرافیان ماکاروف او را به خاطر نپرداختن بدهیش به ماشولوف متقلب محکوم میکردند؛ در صورتیکه در مورد ایوانوف کفاش حتی اگر همه بچه هایش بر اثر گرسنگی می‌مردند کسی ستوان ک را محکوم نمیکرد زیرا شرافت یک افسر هیچ ربطی به پرداخت بدهیش به یک کفاش ندارد.

به طور کلی علت چنین وقایعی آن است که مردم ذهن کودکانشان را در زمانی که شخصیتشان تازه در حال شکل‌گیری است با انواع قراردادها پر میکنند و به این ترتیب مانع میشوند که طبیعت به تنهایی وجدانی را در وجود آنها بپروراند که طی هزاران سال مبارزه نیاکان ما علیه همین قراردادها شکل گرفته.
بوگاچفسکی اغلب سفارش میکرد که هیچ قراردادی را ـ چـه متعلق به محیط خودم و چه دیگر مردمان نپذیرم.» او میگفت انباشته شدن قراردادها در وجود انسان موجب شکل گیری اخلاق ذهنی میشود اما انسان برای زندگی واقعی به اخلاق عینی نیاز دارد که منحصراً از وجدان ناشی می‌شود.
وجدان در همه جا یکسان است وجدان در اینجا در سنت پترزبورگ ،امریکا، کامچاتکا یا در جزایر سلیمان یکی است تو امروز اینجا هستی اما ممکن است فردا در آمریکا باشی؛ اگر تو دارای وجدانی واقعی باشی و زندگیت را بر اساس آن هدایت کنی در هر کجا که باشی وجدانی آرام خواهی داشت...
اخلاق ذهنی مفهومی نسبی است و اگر تو از مفاهیم نسبی پر شده باشی وقتی که بزرگ شوی همیشه و همه جا اعمال تو و داوریت در مورد دیگران براساس دیدگاه‌های قراردادی و تصوراتی خواهد بود که قبلاً کسب کرده ای. تو نباید آنچه را مردم اطرافت خوب یا بد میدانند بپذیری بلکه باید همانطور که وجدانت به تو می‌گوید زندگی کنی. مجموع دانش موجود در همه کتابها و معلمها به پای آگاهی یک وجدان آزاد و رها نمی‌رسد اما فعلاً تا زمانی که وجدان خودت شکل بگیرد طبق این فرمان معلممان عیسی مسیح زندگی کن که می گوید:
آنچه برخود روا نمیداری بر دیگران نیز روا مدار.**

*یکصدم روبل واحد پول روسیه Kopek

** جالب بود که این جمله مسیح منو یاد این حدیث و درواقع بخشی از نامه 31 نهج البلاغه انداخت: "يَا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا 'اى فرزند عزيز، نفس خويش را ميزانى بين خود و بين ديگران قرار ده، پس از براى ديگران دوست بدار آنچه را كه براى خودت دوست ميدارى، و خوش ندار براى ديگران آنچه را براى خودت خوش ندارى... یا همون جمله معروف انچه برای خودت نمی‌پسندی برای دیگران هم نپسند...

این یکی از زیباترین پندهای اخلاقی و حکیمانه در دین و سرزمین ما شمرده شده که البته درسته اما نکته مهم اینه که زیبایی های دین به ذات دین و پیامبر و پیروانش نیست بلکه به مفاهیم اخلاقی مشترک در تمام ادیانه... در واقع همون بحث پایبندی به وجدان و اخلاق که چندماه پیش نوشته بودم بر هر نگرش و ایدئولوژی اکتسابی یا القایی رجحان داره و به صورت فطری انسان رو با دین یا بدون دین ترغیب می‌کنه به انجام کارهای نیک... هرچند که در نهایت حتی مفاهیم نیک و بد هم نسبی هستند و تعریفشون ریشه در فرهنگ و افکار چندین هزارساله‌ی مردمان هر دیار داره اما عصاره و جوهر وجودی ماست که مخرج مشترک‌مونه و بر مبنای همون میتونیم به هم و به تمام مردم جهان نزدیک بشیم...

پی نوشت: تا نزدیک اذان صدای نغمه‌ی مرغ شباهنگ میومد، این شب قدر هم صبح شد اما نه شبیه سال‌های گذشته... کاش قدر همدیگرو بیشتر بدونیم... قدر امکان کسب دانش و آگاهی در عصر تکنولوژی و گسترش انتشار و سهل الوصول بودن کتابها و قدر آشنایی با تفکر نقادانه و پرورش خلاقیت و فراگیری مهارت‌های گوناگون... و قدمی برداریم برای تغییر...

خط سوم...
ما را در سایت خط سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 63 تاريخ : سه شنبه 29 فروردين 1402 ساعت: 13:47