هان ای دل عبرت بین...

ساخت وبلاگ

کتاب را گشودم که خواندن آغاز کنم بر حیرتم هزاران مرتبه افزود از تکرار تاریخ؛

سیاست محمود، سیاست بهره برداری از دین است؛ به نام دین کشورگشایی می کند، به نام دین دشمنان خود را از میان بر می دارد و به نام دین، اموال این و آن را می‌گیرد چنانکه پسرش مسعود نیز در پیروی از همین سیاست حسنک وزیر را کشت و اموالش را تصاحب کرد. در دورۀ محمود، هرکس را بخواهند ، از جان یا مال ساقط کنند بآسانی تهمت «قرمطی» بر او می بندند. این اعمال با قساوت بی حد و حصر صورت میگرفت، بدانگونه که فتوحات او را در ردیف زشت ترین فتوحات تاریخ درآورده است...

گردیزی بفرمود تا کسانی را که بدان مذهب متهم بودند یعنی قرمطی و باطنی حاضر کردند و دستگیر کردند، و بسیار کس را از اهل آن مذهب بکشت، و بعضی را بیست و بسوی خراسان بفرستاد تا مردند، اندر قلعه ها و حبس‌های او بودند.* خود او با تفاخر به خلیفه القادر بالله نوشت: ... من در همه جهان و قرمطی میجویم و آنچه یافته آید بر دار میکشند.** موضوع تنها جنبه مذهبی نداشت ،قرمطی یعنی مخالفان سیاسی خلیفه بغداد و مخالفان محمود؛ یعنی روشن بینان و آزاد اندیشان و ایرانیان اصیلی که نمی توانستند فساد دربار بغداد و حکومت خود او را که ماهیت غاصبانه داشت تحمل کنند.

غرض سود پرستانه محمود در فتوحاتش به هیچوجه مورد تردید نیست لیکن سؤالی که در این مورد پیش می آید این است که آیا واقعاً وی به دین معتقد بوده است یا نه؟ دلیلی نداریم که بگوئیم نبوده است منتها دینداری او نیز، مانند غالب خلفای اموی و عباسی حالت خاصی داشته؛ آنچه را از دین بر وفق امیال و سود خود میدانسته نگاه می داشته و آنچه را نمی‌دانسته، به دور می افکنده؛ هم نماز می‌خوانده و هم شراب می‌نوشیده هم غلام بارگی می‌کرده و هم فرائض صوری را بجای می‌آورده اما یک چیز مسلم است و آن این است که به خلافت بغداد و شخص القادر بالله اعتقادی نداشته او را خلیفه خرف شده ** می خوانده و حتی او را تهدید میکرده که اگر لازم شود بنیادش را برخواهد کند...رابطه محمود با خلیفه بغداد، رابطه سیاسی بوده است، نه مبنی بر اعتقاد. هر دو به یکدیگر احتیاج داشته اند، محمود بـرای خلیفه خدمتگزار خوبی بوده است و دشمنان او را که خارجی و رافضی و باطنی و قرمطی باشند، دشمن خود می انگاشته؛ خلیفه هم از پادشاه غزنوی پشتیبانی معنوی میکرده اتحاد این دو شرکتی بوده است برای اطفاء حس قدرت طلبی آن دو و حفظ تسلّط محمود بر سرزمین ایران و هند***...بدین گونه، با کشور گشائی و گنج اندوزی حرص او در جاه و مال فرونشانده می شد. می ماند حس نام طلبی او. پس بر آن شد که به تقلید خلفای عباسی و سامانیان شعرا و دانشمندان بنام زمان را در دربار خود گردآورد. این امر نه از شعر دوستی و دانش پروری، بلکه از حسابگری سیاسی و تجمل پرستی او سرچشمه گرفته است از یکسو، شاعران بر جلال دربار او می افزودند و جزئی از دستگاهی می شدند که می بایست شکوه محمودی را جاودانی کند؛... از سوی دیگر چون محمود از ریشه ملی و نسب بی بهره بود، می بایست رعب و احترام او از طریق توجیه اعمالش در دلها افکنده شود و این مأموریت را نیز شعرا که به منزله کارگزاران تبلیغاتی او بودند، برعهده داشتند. طبق طبق، کلمات غلوآمیز و آرایش دهنده بود که از طرف این مزدوران سخن بر هر کردار و هر حرکت او نثار می شد. محمود چون مرد باهوشی بود، خوب می دانست که نیروی سخن تا چه اندازه در گرایش دادن قلوب به سوی او و مخلد گردانیدن نام او مؤثر است، و این اعتقاد را شاهان هوشمند دیگر نیز، چه پیش از او و چه بعد از او داشتند؛ پولهای هنگفتی از غارت بتخانه های هند و خراج مردم بینوا و مصادره اعیان درگاه خود اندوخته بود البته می‌توانست جزء ناچیزی از آن را در راه تبلیغ خویش خرج کند.

واقعاً جای تأسف است که محمود غزنوی طی قرنها در ذهن مردم ظاهر بین، بزرگترین پادشاه شاعر نواز شناخته شده، و حال آنکه او بیشتر از هر کس دیگر مسئول ایجاد مکتب بی آبروئی و دریوزگی و تملق در سخن است که شعر فارسی را به حق بدنام کرده است. هنگامی که شعرهای دوره غزنوی را با دورهٔ ما قبل خود یعنی دورۀ سامانی مقایسه کنیم بهتر میتوانیم به عمق زخمی که محمود بر پیکر فکر و معنی در شعر فارسی وارد آورد، آگاهی یابیم. درست است که مدح در زمان سامانیان هم رایج بود ولی مدایح این دوره که آمیخته به لطف و حکمت و صداقت است و از رابطهٔ خوش و دوستانه شاعر با پادشاه حکایت می‌کند، فرق بسیار دارد با لفاظی‌های آزمندانه دوره محمود که سخن را تا حد کالایی که تنها به درد خرید و فروش میخورد، پائین آورده است.

اگر کوشیده تا دانشمندانی را در دربار خود گردآورد، آنرا نیز باید از خودخواهی و نام طلبی او ناشی دانست. رفتار او با ابوریحان بیرونی که از هوس بیمارانه ای حکایت میکند دلیل روشن کننده ای است. بیچاره ابوریحان را بی هیچ گناهی، مگر به گناه داشتن دانش، فرمان داد تا از بالای کوشک به زیر اندازند...

اصولاً تعصب و خودبینی نمیتواند با دانش که جوینده حقیقت و اساسش بر بلند نظری و روشن نگری استوار است، میانه خوبی داشته باشد. در مجمل التواریخ و القصص راجع به فتح ری آمده، که در فتح نامه محمود به خلیفه نوشته شده بود که پس از آویختن بزرگان دیلم بر دار یا در پوست گاو دوختن آنان مقدار پنجاه خروار دفتر روافض و با طنیان و فلاسفه از سراهای ایشان بیرون آورد و زیر درختهاء آویختگان بفرمود سوختن...»**** سوزانیدن کتاب و کشتن مردم بسبب عقیده شان ،کجا و دانش دوستی کجا!...

کل متن از کتاب زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه اثر دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن


*گردیزی، مصحح قزوینی - ص ۵۵ و ۷۲

**بیهقی، طبع غنی و فیاض - ص ۱۸۳.

***قابوسنامه، مصحح دکتر یوسفی بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص ۲۰۸

**** چاپ خاور، ص۴۰۴

پی‌نوشت:

هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان

، ایوان مدائن را آیینهٔ عبرت دان«خاقانی»

+ نوشته شده در دوشنبه ۱۴۰۱/۱۲/۰۸ ساعت 20:20 توسط مهرآفرین  | 

خط سوم...
ما را در سایت خط سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 70 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 20:36