درنگ

ساخت وبلاگ

گفت

       کم به پشت سر نگاه کن
  هان چه مانده 
جز توهم مترسک و خیال سبز باِغ
داغ-ها یکی یکی
به گِل نشسته
گندمی نرسته

 دست ها تهی و تشنه،
دشنه ها به جوهر جواهر وجود آدمیست
هیییس
این پرنده ها
پرنده های پر سیاه و سرخ  سینه ها
پیام های تازه ای برای ما که در قفس نشسته ایم
چیده اند
داغ داغ
پخته
از درون ولی جنین و کال
جفت ماست
این گلوله نخ
که بسته ریسمان زندگی 
به اوست...
هان خبر چه بود؟
در حوالی دو -ها-ی ادمی در انجمادِ روزگار؟
هیچ!
 پشت سر فقط  خلیجِ خواب 
 روبرو سرابِ آفتاب
...
نور در وجود آدمیست
صبح در صدای یک سلام 
لحظه ها تنفس دو بوسهء گس و خیالِ خام...
گفت آدمی اگر به پشت سر نگاه کرد
پشت نرده های محو این قفس 
فقط نفس کشیده ست
مرئیِ حیات جاودانه را
 از ورای مرگ در 
رگ بنفشه ها ندیده ست...
 گفت
کشتی مرا بغل بگیر
وقت رستن از بلا رسیده است

من نگاه کردم  
از تنم فقط دو ساقه مانده بود
قوم من عذاب شد

نقش من شبیه یک فسیل صدهزار ساله 
نقشه ای بر آب شد

هم روندِ عطرِ زخمه های عود

نی شدم
و زنده شد تمام نغمه های بازمانده از 
هلیل رود...


*بداهه ای متعلق به ساعت ۲ نیمه شب ۱۱ اسفند- خواستم به تیغ ویرایش بسپارم اما نتوانستم...

مینا مهرآفرین


برچسب‌ها: مینا مهرآفرین, شعرنیمایی, درنگ

تراوش شده زمانی که تقویم ها زمزمه می کنند یکشنبه ۱۳۹۹/۰۲/۲۱ و ساعت ها فریاد می زنند 12:3از کوزه ی دل مینا مهرآفرین| |

خط سوم...
ما را در سایت خط سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 136 تاريخ : چهارشنبه 30 مهر 1399 ساعت: 19:26