عبور

ساخت وبلاگ
وقت عبور بود اما پای دلش نمی رفت... تمام بندها را برید و گذشت...حتی از خودش...

این شعر زمزمه ی هر شبش شده بود:

بارها تقدیر، قصدِ وصلمان را داشت،حیف

مانع تقدیرمان شد نذر های مادرم...*


گفته بودم اما باورش نمی شد که امان از وقتی که مادری نخواهد...که یک مادر چگونه میتواند  روبه روی خدا بایستد اما نه دست بر سینه و تسلیم مقدر او که دست در دست ابلیس و جادوی سیاه...


 اینجای قصه دلش را لرزاند شک کرد دچار تردید شد... باید برای پایان خوش خودش کاری میکرد... سایه سنگدل ناشناسی که از سیاهی خودش به وحشت می افتاد...


*شاعر:مهدی_نورقربانی

تراوش شده زمانی که تقویم ها زمزمه می کنند پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۸/۰۴ و ساعت ها فریاد می زنند 1:1از کوزه ی دل مینا مهرآفرین| |

خط سوم...
ما را در سایت خط سوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 148 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1396 ساعت: 10:44