این شعر زمزمه ی هر شبش شده بود:
بارها تقدیر، قصدِ وصلمان را داشت،حیف
مانع تقدیرمان شد نذر های مادرم...*
گفته بودم اما باورش نمی شد که امان از وقتی که مادری نخواهد...که یک مادر چگونه میتواند روبه روی خدا بایستد اما نه دست بر سینه و تسلیم مقدر او که دست در دست ابلیس و جادوی سیاه...
اینجای قصه دلش را لرزاند شک کرد دچار تردید شد... باید برای پایان خوش خودش کاری میکرد... سایه سنگدل ناشناسی که از سیاهی خودش به وحشت می افتاد...
*شاعر:مهدی_نورقربانی
تراوش شده زمانی که تقویم ها زمزمه می کنند پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۸/۰۴ و ساعت ها فریاد می زنند 1:1از کوزه ی دل مینا مهرآفرین| |
خط سوم...برچسب : نویسنده : sky2skyo بازدید : 148