خط سوم

متن مرتبط با «درد را از هر طرف بخوانی» در سایت خط سوم نوشته شده است

امید به یک پایان و آغازی دیگر؟

  • دولت کمونیستی آلمان شرقی، چهل‌سالگی‌ خودش را جشن می‌گیرد با تانک و رژه و خرسندی رهبران حزب و حالتی از «هر چه کمونیست‌تر، آدمی بهتر» در خیابان‌ها و رسانه‌ها برای لاپوشانی اقتصادی فروپاشیده، اما مثل همیشه در چنین مراسم پرریخت‌وپاشی، انگار مردم معمولی آدم نیستند. مردم فقط باید به دستورالعمل‌های رهبران حزب برای رستگارشدن در شعارهای نامعلوم و مجهول عمل کنند حتی اگر گرسنه‌تر و فقیرتر و آرزومندتر شده‌‌ باشند. مردم همچنان باید در حسرت چندساعت زندگی آن سوی دیوار برلین و تصور زندگی آزاد آن‌طرفی‌ها، روز را در بلوک شرق شب کنند.مادر از نزدیکان به بالایی‌های حزب آماده می‌شود که به جشن و مراسم شام شاهانه در مملکتی کمونیستی برود و طبق معمول در حال تنظیم شکایتنامه‌ای‌ست به فروشگاهی در آلمان غربی؛ اینبار در نامه‌ای به مدل لباس زیر زنانه‌ای ایراد می‌گیرد چون معتقد است زنان کارگر نباید چنین چیزهای زننده‌ای بپوشند، چون از دید او قرار نیست زنان این سمت دیوار شبیه شاهزاده‌ها باشند و رفقای کارگر و کشاورز این سَمت در آلمان شرقی در شأن خود نمی‌دانند از این چیزها حتی به عنوان لباس زیر بپوشند.پسرجوان‌اش که در این نظام به دنیا آمده و خسته است از این همه هدایت به سمت رستگاری وعده‌داده‌شده و رؤیاهای بر بادرفته، به مادر وفادار به این نظام می‌گوید: «بوی پایان می‌آید. بوی تغییر. انگار این پیرمردهای کمونیست امسال برای آخرین بار دور هم جمع شده‌اند.»مادر که گفته‌های لنین را سرمشق زندگی‌ دارد، به او می‌توپد که فکر مهاجرت را نکند، چون «همینی که هست» و جوان این روزگار و جوان آن روزگار معنایی ندارد، ولی حقیقتاً همان شب تغییر اتفاق می‌افتد. مردم تصمیم می‌گیرند در کنار هم پیاده‌روی ساده‌ای را در پاسخ به آن رژه‌های پر , ...ادامه مطلب

  • خفقان از رگ گردن به انسان‌های شریف و آزاده نزدیکتر است...

  • دیروز با بچه‌ها فیلم اورکا رو دیدیم و خون به جگرمان شد... و در صحنه‌هایی که حس خفقان به ادم دست می‌داد نفرین‌های لازمه را حواله کردم به آنها که باید... مثل خرگوشی که شاهد صحنه‌های شکار آهو توسط کفتار!!! باشد، از جای می‌جهیدم و با قلبی فشرده، دوری میزدم و برمی‌گشتم، حرص می‌خوردم، بغض می‌کردم، اشک می‌ریختم و در دل به انفعال و سکوت امثال خود و ستمگری داعیه داران مذهبی لعنت می‌فرستادم...اما بی‌تردید # الهام_اصغری قهرمانیست که نامش به نیکی ماندگار خواهد شد... الگوی زنان خاورمیانه مثل بسیاری دیگر از دختران و زنان مبارز این سرزمین... که گیسوان افشانشان مشت محکمی ست بر دهان دیکتاتور... که مهارت و نبوغ و جسارت و هنرهایشان طوفانیست که کوهِ کاهیِ وجود بی‌خردان و بی‌هنران مزدور با قدرت‌های پوشالی‌شان را پراکنده خواهد کرد*...پی‌نوشت: دختربزرگتر که علاقه‌ی خاصی به طراحی و بافت مو و شینیون دارد آنقدر که پارسال برایش کله مانکن کادو خریدیم، صبح زود با شوق و ذوق فراوان بیدار شد و برای طرح صبحانه‌ی مدرسه، با رشته‌های بریده‌شده‌ی نان لواش، گیسوی بافته‌ای طراحی کرد برای دخترک پنیری با پیراهن تخم مرغی‌اش، ظهر که برگشت گفت معلم پرورشی‌اش گفته چرا برای این دخترک مقنعه یا روسری درست نکردی؟ گفته بودند چرا با خیار کتاب قرآن درست نکردی که وسطش با گوجه الله بگذاری؟! این حرف را به هیچ کسی جز او نگفتند، هیچ عکسی هم از زحماتش نگرفتند در حالیکه فقط یک نفر به جز او وقت گذاشته و صبحانه‌اش را طراحی کرده بود... قصه‌ی قهرمانی دخترها از همین مدرسه‌ها آغاز می‌شود... از قضا دخترم به شنا هم علاقه دارد... امیدوارم تک تک دختران این آب و خاک قدر خودشان را بدانند و نگذارند که سنگ‌های سیاه‌دل سدّ راهشان شوند... این رودها , ...ادامه مطلب

  • برای دانش‌آموزا برای آینده

  • تصمیم گرفته بودم مدتی که در این شهرستانک زندگی میکنم مشغول معلمی باشم بلکه چیزی به دانش‌اموزان یاد بدهم برای ساختن آینده بهتر... البته که سالها بود از آزمون های استخدامی (تهران با درصدهای بالا) ناامید شده بودم...دو سال قبل، روستایی که بودیم مدرسه دولتی بود، به توصیه مدیر رفتم اموزش پرورش استان تا درخواست بدم همه مدارکمو بردم اما کارگزینی گفت نیرو نیاز نداریم بدون هیچ پرسشی از سوابق تحصیلی و شغلی. درحالیکه به علت کمبود معلم، دانش‌آموزان دختر و پسر به صورت ادغام شده سر کلاس می‌نشستند(از اونجایی که هنوز زیرساخت‌های فرهنگی مناسبی وجود نداره، بعدها این مسئله تبعات ناخوشایندی به خاطر رفتارهای خشونت آمیز کلامی و فیزیکی پسرها با دخترها و عورت‌نمایی داشت) . سال قبلترش هم دو مقطع در یک کلاس همزمان تدریس میشده. البته حرفشون این بود که تعداد بچه ها کمه در حد کلاسهای غیرانتفاعیه... امسال که اتفاقی چشمم به آگهی استخدام معلم در مدرسه غیرانتفاعی افتاد گفتم یکبار دیگه تلاش کنم شاید نتیجه داد، امروز رفتم مصاحبه، با هر مدرکی که میذاشتم روی میز مدیر و صحبت از سوابق شغلی و مهارت‌هام، به به و چه چه نثارم میشد... از دستمزد ساعتی سی هزار تومن که گذشتیم رسیدیم به قسمت جالب ماجرا... خانم مدیر فرمودند با توجه به اینکه رویکرد ما در این مدرسه قرآنی هست و بر پرورش!!! بچه ها در کنار آموزش!!! تاکید داریم، اولویت ما اینجا با چادر هست! شما که پوششتون کامله امکانش هست چادر هم سرتون کنید وقتایی که میاید مدرسه؟ پوزخندی زدم و گفتم از اول راهنمایی تا یکسال و نیم پیش چادر سرم می‌کردم اما دیگه اینکارو نمی‌کنم و باتوجه به اینکه بحث شما پرورش! بچه‌هاست ( دلم می‌خواست بپرسم پرورش فضایل یا رذایل اخلاقی؟) دُرُست نمی‌دونم, ...ادامه مطلب

  • ماجراهای مدرسه

  • «من دختربچه‌ای بودم که با مادرم در خیابان‌ها راه می‌رفتیم و مردم به ما سنگ‌ریزه پرت می‌کردند. مادرم روزنامه‌نگار بود و در مورد حقوق زن‌ها می‌نوشت. در دوره قاجار، زمانی که زنان با چادر سیاه و روبنده سفید از خانه بیرون می‌آمدند، چادر نداشت. لباس ساده‌اش را خودش دوخته بود. من و مادرم در کوچه‌ها راه می‌رفتیم و سنگ می‌خوردیم و درد می‌کشیدیم، ولی مادرم به من می‌گفت: «گریه نکن! این مبارزه است؛ مثل آنها نبودن، مبارزه است.»از کتاب* و گفت‌وگوهای #مه_لقا_ملاح، کهن‌سال‌ترین فعال محیط‌زیست ایران و مقاله‌نویس، درباره مادرش، خدیجه افضل وزیری، روزنامه‌نگار و از پیشگامانی که در مورد حقوق زنان می‌نوشت؛ در دوره‌ای که زن‌ها در اندرونی محبوس بودند. زمانی که فقط یک‌ پوشش اجباری مشخص برای زنان وجود داشت، او ایستاد، نوشت و آزار دید، ولی به فرزندانش آموخت، مبارز باشند.ویدیو از مستند «همه درختان من»، رخشان بنی‌اعتماد، ۱۳۹۲.مه‌لقا ملاح (۱۴۰۰-۱۲۹۶)خدیجه افضل‌وزیری (۱۳۵۹-۱۲۶۸)*کتاب «زنان پیشگام ایرانی؛ افضل وزیری دختر بی‌بی‌خانم استرآبادی»، تألیف مهرانگیز ملاح (خواهر مه‌لقا).منبع: کانال تلگرامی@gooshe بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آغاز...

  • تصمیم گرفته بودم مدتی که در این شهرستانک زندگی میکنم مشغول معلمی باشم بلکه چیزی به دانش‌اموزان یاد بدهم برای ساختن آینده بهتر... البته که سالها بود از آزمون های استخدامی (تهران با درصدهای بالا) ناامید شده بودم...دو سال قبل، روستایی که بودیم مدرسه دولتی بود، به توصیه مدیر رفتم اموزش پرورش استان تا درخواست بدم همه مدارکمو بردم اما کارگزینی گفت نیرو نیاز نداریم بدون هیچ پرسشی از سوابق تحصیلی و شغلی. درحالیکه به علت کمبود معلم، دانش‌آموزان دختر و پسر به صورت ادغام شده سر کلاس می‌نشستند(از اونجایی که هنوز زیرساخت‌های فرهنگی مناسبی وجود نداره، بعدها این مسئله تبعات ناخوشایندی به خاطر رفتارهای خشونت آمیز کلامی و فیزیکی پسرها با دخترها و عورت‌نمایی داشت) . سال قبلترش هم دو مقطع در یک کلاس همزمان تدریس میشده. البته حرفشون این بود که تعداد بچه ها کمه در حد کلاسهای غیرانتفاعیه... امسال که اتفاقی چشمم به آگهی استخدام معلم در مدرسه غیرانتفاعی افتاد گفتم یکبار دیگه تلاش کنم شاید نتیجه داد، امروز رفتم مصاحبه، با هر مدرکی که میذاشتم روی میز مدیر و صحبت از سوابق شغلی و مهارت‌هام، به به و چه چه نثارم میشد... از دستمزد ساعتی سی هزار تومن که گذشتیم رسیدیم به قسمت جالب ماجرا... خانم مدیر فرمودند با توجه به اینکه رویکرد ما در این مدرسه قرآنی هست و بر پرورش!!! بچه ها در کنار آموزش!!! تاکید داریم، اولویت ما اینجا با چادر هست! شما که پوششتون کامله امکانش هست چادر هم سرتون کنید وقتایی که میاید مدرسه؟ پوزخندی زدم و گفتم از اول راهنمایی تا یکسال و نیم پیش چادر سرم می‌کردم اما دیگه اینکارو نمی‌کنم و باتوجه به اینکه بحث شما پرورش! بچه‌هاست ( دلم می‌خواست بپرسم پرورش فضایل یا رذایل اخلاقی؟) دُرُست نمی‌دونم, ...ادامه مطلب

  • مرکز عالم یا میخ طویله‌...؟ تکرار تلخ تاریخ...

  • علی اصغر حلبی فرزند علی اکبر در سال 1323 در اردبیل متولد شد . تحصیلات ابتدایی و متوسطه را همراه با مقدمات عربیت و فقه و اصول و منطق و فلسفه در مدارس قدیم همان شهر پیش استادان فرا گرفت . او دارای لیسانس فلسفه از دانشگاه تهران است . سپس چند سال برای ادامه ی تحصیلات عالی به دانشگاه ادینبوره در اسکاتلند سفر کرد و در سال 1359 / 1980 از همان دانشگاه درجه ی دکترای فلسفه و فرهنگ اسلامی گرفت . آثار کتابی ایشان اعم از تالیف و ترجمه نزدیک به چهل اثر است . از آن میان این آثار قرآن پژوهانه است : آشنایی با علوم قرآنی ، تاثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی ، ترجمه ی تفسیر کبیر فخر رازی که 4 تا 5 جلد آن تاکنون ( زمستان 1383 ) منتشر شده است و سرانجام ترجمه ی قرآن موضوعات مرتبط: از قول و قلم دلپسند دیگران بخوانید, ...ادامه مطلب

  • در نکوهش عبادت ریاکارانه

  • کلید در دوزخ است آن نمازکه در چشم مردم گزاری درازاگر جز به حق می‌رود جاده‌اتدر آتش فشانند سجاده‌اتباب پنجم #بوستان #سعدیپی نوشت:دو نقل قول هست که به نظرم مناسب امروز آمد:به قول #شمس تبریزی :ایام می آید تا به شما مبارک شود ایام را مبارک باد از شما مبارک شمایید!----بگیر فطره‌ام اما مخور برادر جانکه من در این رمضان قوت غالبم غم بود#اخوان_ثالث بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ماجرای ضحاک

  • ضحاک، در چهل سال آخر عمر خود حالت روحی ای دارد که بی شباهت به وضع روحی مکبث* نیست. ضحاک و مكبث هر دو در وضعی قرار میگیرند که نمی توانند به بیداد و جنایت دست نزنند، آنهم بدانگونه که هر ظلم، ظلمی دیگر و هر کشتار، کشتاری دیگر بدنبال خود میکشاند هر دو از بار جنایتی که بر پشت دارند نا آرام و وحشت زده اند و از عاقبت کار خویش بیم دارند. مكبث لكه خونی محو دست خود میبیند که آب همۀ اقیانوس‌ها از شستن آن عاجز است و ضحاک مارهای خود را بر دوش دارد که هر چه بریده شوند از نو میرویند ماکیت فریاد میزند «مكبث خواب را کشته است! یعنی دیگر قرار نمی تواند گرفت؛ از ضحاک نیز آرام و خورد و خواب گرفته شده ضحاک می پندارد که اگر فریدون را به چنگ آورد و بکشد، دیگر آسوده خاطر خواهد شد؛ مكبث همین گمان را دربارۀ فلینس پسر (بانکو» دارد. هر دو از مرگ خود باخبر شده اند (یکی بوسیلهٔ خواب گزاران و دیگری بوسیله جادوان) و بیهوده می کوشند تا بر تقدیر فائق آیند.از وقایع عجیب توجیه ناپذیر و تا حدی خنده آور زندگی ضحاک این است که چون همه راهها را بر خود بسته می‌بیند در صدد آن بر می آید که از مردم تصدیق حُسن سابقه بگیرد. بدین قصد گروهی از بارگاهیان خود را در مجلسی جمع می‌کند و از آنان می خواهد که بر کاغذی گواهی دهند که ضحاک مردی نیکوکار، راستگو و دادپرور است و در طی عمر خود جز خدمت به خلق کاری نکرده است. بیچاره با ساده لوحی تمام گمان می برده است که اگر جمعی بر خوبی او گواهی دهند، همه کارها روبراه خواهد شد و خطر زوال برطرف خواهد گشت. «ولی لطف قضیه در این است که از این تدبیر درست نتیجه عکس گرفته می شود و از همان مجلس آتش قیام افروخته میگردد.» کاوه آهنگر که همان لحظه به دادخواهی آمده است از طرف ضحاک دعوت می شود که وی نیز گ, ...ادامه مطلب

  • همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جایی رسیده‌اند!

  • خواب عجیبی دیدم در مورد شهید همت، چون مربوط به جابه جایی پیکرش و محل دفنش بود، هرچه فکرکردم یادم نیامد کجا دفن شده فقط از دوران نوجوانی در خاطرم مانده بود که در جزیره مجنون شهید شده بود، سرش با خمپاره پریده بود در حالی که ترک موتور سوار بوده و به قول همرزمانش در کتابی که خوانده بودم؛ بلاخره آن چشم‌های قشنگ چشم خوردند... آمدم سرچ کردم ببینم اکنون کجاست رسیدم به این مطالب:به روایت محمد ابوترابی در کتاب مردان رستگار، با قفل شدن عملیات و بی‌توجهی مقام‌های سیاسی و نظامی به توضیحات محمدابراهیم همت در مورد واقعیت‌های صحنه نبرد، میان همت، که بعد از متوسلیان فرمانده لشکر ۲۷ شده بود و کاظم رستگار، گفتگویی تکان‌دهنده درمی‌گیرد، کاظم رستگار مدام می‌گفت:«همین است دیگر، به خدا توکل کن، آنها [مقام‌های بالا] کی فهمیدند ما چه می‌کشیم که حالا بفهمند؟»همت در حرف‌هایش روی یک موضوع خیلی تأکید می‌کرد، آن هم اینکه:«بالایی‌ها تصور می‌کنند کوتاهی می‌کنم و توقع دارند بعد از پنج، شش بار شکست خوردن، کماکان ادامه بدهم، در حالی که شدنی نیست. من باید بچه‌ها را از روی بدن شهدای شب قبل حرکت بدهم، این طرف هم پایینی‌ها [نیروهای رزمنده] فکر می‌کنند من مطالب را به بالا منتقل نمی‌کنم و گردان، گردان را برای یک هدف دست نیافتنی هزینه می‌کنم، دیگر خسته شدم.»به روایت کتاب دستواره سخن می‌گوید نوشته حسین شکری، محمدابراهیم همت در میانه عملیات خیبر از محمدرضا دستواره فرمانده وقت تیپ ابوذر لشکر ۲۷ می‌خواهد به نزد ا. ه رفسنجانی و م. رضایی برود و عملی نبودن دستورات مدیران جنگ را توضیح بدهد، ولی هاشمی با تأکید بر اینکه هر چقدر هم کشته بدهند، باید عملیات را ادامه دهند می‌گوید:«اسلام را به خفت نیندازید. بلند شوید بروید. توکل کن, ...ادامه مطلب

  • روزگاری که از دختران می‌ترسیدند...

  • ‌وقتی دختران گروهی از مسیحیان متعصب به نام «منونایت*» در روستایی دورافتاده در بولیوی بیدار می‌شدند، متوجه می‌شدند به آنها تجاوز شده. سرگیجه داشتند، بدن‌شان کبود بود و لباس‌هایشان پاره، اما ریش‌سفیدها می‌گفتند، این کار اشباح است و نیروهای شر، چون درون این دختران شیطانی‌ست. می‌گفتند، آنها برای جلب توجه دروغ می‌گویند. می‌گفتند، مساله قوه تخیل زنانه است که این چیزها را برای خود می‌سازند.اما یک‌شب در سال ۲۰۰۹ دختری به هوش آمد و چند مرد را بالای سر خود دید. مردها دستگیر شدند و معلوم شد تمام این سال‌ها همان معتقدان به فرقه‌ای مسیحی که باور داشتند باید به اصالت و صداقت دوران مسیح بازگشت، با اسپری‌کردن ماده بیهوش‌کننده گاوها به داخل خانه‌‌، همه را بیهوش می‌کردند. سال‌ها این دختران از کودک چهارساله تا نوجوان مورد تجاوز قرار داشتند، باردار شدند، انگ خوردند و به آنها گفته شد تخیل و روح شیطانی و اضطراب دروغین دارند. سال‌ها ریش‌سفیدها اجازه نمی‌دادند، مردانی که رویه‌شان تجاوز نیمه‌شب بود، شناخته شوند. آنها را شر می‌نامیدند، اما شر خود ریش‌سفیدها بودند. تلاش آنها برای حفظ قدرت بود و به کسانی نیاز داشتند تا بر آنها چیره بمانند و آن کسان، زنان بودند. پس درس‌های قدرت را به پسران و مردان گروه آموزش می‌دادند و آنها هم شاگردان خوبی از کار درآمدند.«میریام تِیوز» نویسنده کانادایی که از مسیحیان منونایت کانادا بود، با شنیدن این روایت واقعی در بولیوی چنان تکان خورد که به یاد رسم‌های ترسناک گروه مذهبی خودشان افتاد. «منونایت‌های» کانادا که او از ۱۸ سالگی ترک‌شان کرده بود، دست‌کمی از هم‌کیشان بولیویایی‌ نداشتند؛ گروهی خشک‌مغز که زنان را برده می‌دیدند؛ کارگران بی‌مزد، کتک‌خورهایی که اجازه درس‌خواندن، یا, ...ادامه مطلب

  • روزی روزگاری قهرمانانی بودند به نام انسان...

  • دورانِ شعر (حماسه) به نظر هگل دورۀ فعالیت مستقل و خودمختار ،انسان دورۀ «قهرمانان» است. نباید از نظر دور داشت که منظور هگل از قهرمانی گری در شجاعت و توانایی‌های جنگ آورانه خلاصه نمی‌شود بلکه در درجه اول «وحدت آغازین جامعه، نبود تضاد میان فرد و جامعه» را در نظر دارد که ترکیب و ترسیم شخصيت‌هاي خاص هومر را امکان پذیر می‌سازد. حماسه با مرحلهٔ آغازین تکامل بشر، با دوره ای منطبق است که طی آن به گفتۀ هگل «قهرمان» در «وحدت جوهری با تمامیت اجتماعی» روزگار می‌گذراند. در حماسه کامل ترین آزادی عمل را می‌یابیم همه چیز چنان می‌نماید که از اراده افراد برخاسته است در اثار هومر، نکته اساسی آزادی فردی چهره هاست...اشعار هومر بیانگر مبارزه جامعه به طور کلی است یعنی جامعه در مقام جمعی متحدانه با دشمن خارجی میجنگد و این کار بر مبناي وحدتِ فرد و جمع انجام می‌گیرد، کشمکشی که میتواند مناسبترین موقعیت را برای حماسه فراهم آورد حالتِ جنگ است جنگ در واقع عبارت است از تمامیت در حال جنبش همگی یک ملت... جنگ بزرگترین فرصتی است که تمامیت ملی برای دفاع از خود دارد ... زیبایی شناسی حالت شاعرانه سروده های هومر در اساس بر نبود نسبی تقسیم کار اجتماعی پی‌افکنده شده و به تعبیری بیانگر دوره «کودکی» بشر است. هگل البته بدون كشف بنيادهاي اقتصادي عيني در می یابد که حماسه از نظر تاریخی به دورانی وابسته است که زندگی جامعه هنوز زیر سلطه قدرت‌های اجتماعی که در مقابل آدمیان، استقلال و خودفرمانی به دست آورده اند در نیامده است شعر عصر قهرمانی که حماسه های هومری برجسته ترین نمونه های آن است بر خودمختاری بر فعالیت خودانگیخته آدمیان پی افکنده شده است، یعنی به قول هگل «فـرد عـصـر قهرمانی» از کُل اخلاقی ای که به آن تعلق دارد جدا نم, ...ادامه مطلب

  • بی‌کرانی ناپیوسته*

  • مالوتکی (محققی که سالها بین هوپی‌ها زندگی کرده -در برنامه تلوزیونی در امریکا درباره زبان و ذهن در دهه ۱۹۸۰): انسان ها به خاطر زبان هایشان با یکدیگر متفاوت نیستند، بلکه این تفاوت به تجربیات متفاوتشان بر می گردد. همه ما در ژرفای وجودمان یکی هستیم و جز این نمی تواند باشد.صفحه ۱۸۲زبان کریول زبانی ست که از برخورد دو زبان دیرینه به وجود آمده باشد. (زبان آمیخته)،...زبان ها فقط در صورتی می توانستند به کریول تبدیل شوند که هریک از زبان های دخیل، برداشتها و تفکرات مشابهی را ترسیم می کردند. این واقعیت که عملاً کریول هایی از زبان انگلیسی (و همینطور سایر زبان های اروپایی) و زبان های دیگری که در جاهای دیگری به وجود آمده گواهی ست بر آنکه انسان ها هرکجا که باشند از درک و تفکر بنیادی مشترکی برخوردارند.صفحه ۱۸۷از کتاب #روان‌شناسی_زبان نوشته #دنی_استاینبرگ ترجمه دکتر ارسلان گلفامپی نوشت:توجه دارید که زبان فارسی هم از ریشه زبان‌های هند و اروپایی هست؟باز می‌رسیم به سخن گرانمایه‌ی سعدی:بنی آدم اعضای یک پیکرند، که در آفرینش ز یک گوهرند...پی نوشت دو:نزدیک به ۴۴۹ زبان زنده در این خانواده بزرگ زبانی( هند و اروپایی) وجود دارد که بیش از دوسوم آنها (۳۱۳ تا) زیرشاخهٔ زبان های هند و اروپایی (آریاییانِ هند) هستند. منبع: https://www.ethnologue.com/subgroups/indo-europeanدارم به اون عدد ۳۱۳ دقت می‌کنم، یادمه از کودکی به ما گفتن یاران خاص و در رکاب امام زمان(منجی موعود) ۳۱۳ نفرند و من همیشه به این فکر کردم این عدد نمی تونه فقط به تعداد نفرات خاص اشاره کنه... چون زبانی که حامل پیام به این مهمی هست مثل کتب مقدس، نمی‌تونه سطحی باشه و در ژرف‌ساخت حتما اشاره و نشانه و نمادی وجود داره...و بعدها وقتی حکایت سی‌مرغ در, ...ادامه مطلب

  • برای...

  • امروز بعد از مدتها اشکی که ریختم از سر شوق بود، از شنیدن خبر خوشایند جایزه گرمی برای بهترین موسیقی تاثیرگذار اجتماعی سال...خوش‌حالم از اینکه صدای مردم ایران به گوش جهان رسید... خداکند به گوش خدا هم برسد...به قول فروغ فرخزاد؛ صدا،صدا،صدا، تنها صداست که می‌ماند...از قدیم گفتن؛ آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند... درود بر شرف شروین... جوانی با کمترین امکانات و هزینه از جیب خودش نه از بیت‌المال و نه برای نمایش نقاب نقش بسته بر قدرت پوشالی‌اش، بلکه به عنوان راوی حقیقت، همچون آیینه‌ای شفاف، انعکاس دهنده‌ی صدای مردم سرزمینش شد، شایدهم بهتر است بگویم مثل رود زلالی که از صخره‌ها و سنگ‌های بسیار در بسترش عبور* کرد و آوای قطره قطره‌اش خروش نجوای رنج و اندوه انسان‌هایی بود و هست که از کمترین حقوق اجتماعی و انسانی در عصر تکنولوژی و فناوری برخوردارند......گشوده چشم جهان رابه چهره‌ی پشت نقابِ چهار فصل سیاه،چهار حرف ساده‌ی سطحی.....صدای وحدت انسان و ساز می‌آیدو نَقْبِ عمیق بلوغ و موسیقی[رسوخ قطره به سیمان]به سُخره می‌گیرد،حضور صخره‌ی مسخِ سرودِ شیطان را...#بداههمینامهرآفرین*به قول سهراب سپهری؛عبور باید کردو هم‌نورد افق‌های دور باید شدو گاه در رگ یک حرف، خیمه باید زد...(حتی اگر به قول یکی از اساتید نقد شعر، فرض را بر بنگی بودنش در زمان سرودن‌های عرفانی‌اش بگذاریم) من هیچ تعصبی روی هیچ انسانی ندارم و تقدس بخشیدن به اشخاص را نمی‌پسندم، اما می‌شود قسمت‌های قشنگ اندیشه‌ها را دید و شنید و نوشت و به تکثیر ارزش‌های انسانی کمک کرد...گسترده‌‌باد نغمه‌ی انسان خردمند در جهان..., ...ادامه مطلب

  • بداهه ای تقدیم‌ به باران قلعه

  • تو قایقِ تنهای غمگینیبر سطحِ نامحسوسِ هوشِ اشک‌های خود،شناور...آرامشت،آغوشِ آبی‌های اقیانوسمقیاسِ احساست فراتر از تنِ باور...#بداهه#مینامهرافرینسی و یک مرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۷:۳۰ برچسب ها: شعر نیمایی , مینامهرآفرین , بداهه , باران بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اندر مکاتبات من و صاحب‌خانه پیرامون موضوع حجاب

  • آقای صاد:خونه ام رو باز سازی کرده بودم یک ونیم سال خالی بود به هر کس نا کس اجاره نمی‌دادم تا اینکه یه مستاجر خوبی مثل شما برام اومد. برام به هر قیمتی پول درآوردن خوش آیند نیستدر نبود شما چند وقت پیش یه زن شوهر جوان پسندیده بودند ولی خانومه حجابش درست نبود ندادم به ایشونمن:آقای صاد بزرگوار، شما نسبت به ما لطف دارید. البته ملک شماست و صاحب اختیار هستید با هرکه مورد پسندتان بود وارد معامله شوید. اما خواهرانه عرض می‌کنم البته قبلا هم در این خصوص صحبت شده بود به هرحال وقتی در قرآن صراحتاً ذکر شده در دین اجباری نیست، حجاب که حتی از فروع دین هم نیست، جای خود دارد و معیار درستی برای قضاوت انسان‌ها نیست، همانطور که گفته شده: الاعمالُ بالنیّات... یعنی اعمال آدمی با نیت او سنجیده می‌شود.از طرفی، خداوند انسان را از ابتدا عریان آفریده و جسدش را هم عریان تحویل می‌گیرد. آنچه در قلب و فکر انسان می‌گذارد به مراتب از نوعِ پوشش ارزشمندتر است...به قول مولوی در مثنوی:ای برادر! تو همان اندیشه‌ای!مابقی تو استخوان و ریشه‌ای...آقای صاد: با تمام احترامی که براتون قائل هستم. قبول ندارم حجاب اجباری هست براتون سورهای از قرآن ارسال میکنمسوره های مؤمنون احزاب توبه و.....من:قبلا خواندم، پیشنهاد حجاب داده شده به زنان پیامبر، هیچ دلیلی بر اجبار نیست. اصلا چرا باید اجبار باشه وقتی اصل دین اجباری نیست. «سوره بقره ایة الکرسی» حجاب حتی از فروع دین نیست. اصول دین هم که توحید معاد نبوت...آقای صاد:بی حجابی حق ناس هست خدا هم از حق ناس نمی گذاردوقتی خانوم بی حجاب هزاران چشم جوان را به خود متمرکز می‌کند این حق ناس هست بزرگوارمن:چه کسی این را گفته؟ بله، خدا از حق الناس نمی گذره ولی هیچ جایی گفته نشده حجاب حق الناس هست.., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها