خط سوم

متن مرتبط با «شهریور ماهی ها» در سایت خط سوم نوشته شده است

زیر تیغه‌های چمن زنی!

  • این را چندی پیش کامنت گذاشتم پای پست یک دوست در اینستا:و امر به معروف گاهی امر به کسب معرفت و دانش و آگاهی و شناخت است و رسیدن به درک مسئله‌ی وحدت وجود در آنصورت چه ریشه معروف را عُرف بگیریم چه عَرَف در نهایت به یک نقطه‌ی مشترک می‌رسیم به نام اکثریت و در پی آن به وحدت در تکثّر... آنگونه که سی مرغ عطار سیمرغ را ساختند به عنوان نماد واحد حکمت و خِرَد... امر به معروف امر به خِرد جمعی‌ست... امر به مهربانی و عشق ورزیدن ست... یافتن طیف‌های گوناگون نور خداوند در وجود تک تک مخلوقات و موجودات هستی‌ست. پذیرش این باور که هرکه تکه ای از پازل آفرینش را تکمیل می‌کند و باید بکوشد با دیگر قطعات، نقاط هم‌پوشانی‌‌اش را بیابد... نه آنکه تمام تکه ها را برش بزند بتراشد و بخراشد تا همه هم‌شکل شوند...پی نوشت: آدم یاد بوته های یک دست و یک شکل حاشیه اتوبان ها و فضاهای سبزی می افتد که شهرداری با تیغه های چمن زنی با هدف زیباسازی و مبلمان شهری به جانشان افتاده. البته آن‌ها که آدم نیستند حتی اگر جیغ بزنند صدایشان در دامنه شنوایی انسان قرار نمی‌گیرد، ولی چرا با آدمها شبیه آن بوته ها رفتار می‌شود نمی‌توانم درک کنم! چرا صدای فریاد و استمداد طلبی این انسان‌ها شنیده نمی‌شود؟ نمی‌دانم! آیا گوش‌هایی که نمی‌شنوند به سبب شکم‌هایی ست که با لقمه‌های حرام پر شده‌اند؟ شاید زیبایی آنها در یکدستی‌شان باشد آن‌هم از نگاه بشر نه خود هستی ولی آیا این رویکرد در خصوص خود انسان هم صادق است؟ یا در بی‌نظمی هستی، نظمی اساسی هست که از چشم و گوش و قلب آدمی پنهان مانده و در حجاب است؟(حافظ تو خود حجاب خودی از میان برخیز)... آفریدگار این همه تنوع در خلقتش به ویژه انسان‌ها دارد آن‌وقت یک عده کاسه داغ تر از آش فکر می‌کنند چهارده قرن پ, ...ادامه مطلب

  • و به قول حافظ؛ سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت...

  • اپیزود نخست:هم‌ورودی ما بود، شاگرد زرنگ ارشد در همین‌ دانشگاه. از نگاه من شوریده و شیدای شاهنامه و بقیه متون منظوم باارزش ادبیات کلاسیک این سرزمین. یه جور نخبه ادبیات کهن. اما دو ترم تعلیق و از خوابگاه اخراج شد.چرا؟ چون در جریان شلوغی های سال گذشته، شرافت و مردانگیش اجازه نداده بود بی تفاوت از کنار این صحنه رد بشود؛ گیسوان یکی از دختران دانشجوی معترض در دست حراست روی زمین کشیده می‌شد... با آن پیکر و قد و قامت معمولی، با آن حراستی عظیم الجثه‌ی احتمالا نهایتا دیپلمه درگیر شده بود تا آن دختر را نجات بدهد...در نهایت زبان تند و تیز و نقادش نگذاشت بیش از دو هفته با ما بماند و پس از بارها و بارها شب و نصفه شب آزار‌ها و تهدیدهای تلفنی و حضوری، با بی‌شرمی تمام، کتابها و وسایلش از اتاق به بیرون پرتاب شده و ادیب حق‌گو و حق‌جوی مملکت یکسال از حضور و تحصیل محروم شد...فکر می‌کردم این ترم ببینیمش اما نه، برگشته سر خونه‌ی اول...اپیزود دوم:هم‌ورودی ما نبود، اما همکلاسی ما شد. خودش دانشجوی دکترا و پنج خواهر بزرگتر از خودش همگی بی‌سواد... همسر و بچه هایش هم در ولایت خودشان. در خانه‌ی پدر و مادر او به خرج برادرش... گفتم طفلک خانمت چقدر شرایط سختی دارد. گفت: زنان و دختران افغانستان بسیار صبور و قانع و کم‌توقع هستند...بولد شدن خبر مهاجرت افغانستانی‌ها که دو گمانه رادر گروه اقوام و دوستان و آشنایان می پرورد( که یا با وعده شناسنامه و جیره‌خوری و مزدوری در انتخابات شرکت کنند یا به عنوان نیروی سرکوبگر اجیر شوند)، مرا برآن داشت تا از وی بپرسم جریان چیست؟نوشت: فکر کنم تصمیم دارند به سمت کشورهای اروپایی بروند، چون افزون بر این که مسیر قاچاق از کشور ایران می‌گذرند، یکی از شرایط رسیدگی به کیس‌های قانونی ای, ...ادامه مطلب

  • خفقان از رگ گردن به انسان‌های شریف و آزاده نزدیکتر است...

  • دیروز با بچه‌ها فیلم اورکا رو دیدیم و خون به جگرمان شد... و در صحنه‌هایی که حس خفقان به ادم دست می‌داد نفرین‌های لازمه را حواله کردم به آنها که باید... مثل خرگوشی که شاهد صحنه‌های شکار آهو توسط کفتار!!! باشد، از جای می‌جهیدم و با قلبی فشرده، دوری میزدم و برمی‌گشتم، حرص می‌خوردم، بغض می‌کردم، اشک می‌ریختم و در دل به انفعال و سکوت امثال خود و ستمگری داعیه داران مذهبی لعنت می‌فرستادم...اما بی‌تردید # الهام_اصغری قهرمانیست که نامش به نیکی ماندگار خواهد شد... الگوی زنان خاورمیانه مثل بسیاری دیگر از دختران و زنان مبارز این سرزمین... که گیسوان افشانشان مشت محکمی ست بر دهان دیکتاتور... که مهارت و نبوغ و جسارت و هنرهایشان طوفانیست که کوهِ کاهیِ وجود بی‌خردان و بی‌هنران مزدور با قدرت‌های پوشالی‌شان را پراکنده خواهد کرد*...پی‌نوشت: دختربزرگتر که علاقه‌ی خاصی به طراحی و بافت مو و شینیون دارد آنقدر که پارسال برایش کله مانکن کادو خریدیم، صبح زود با شوق و ذوق فراوان بیدار شد و برای طرح صبحانه‌ی مدرسه، با رشته‌های بریده‌شده‌ی نان لواش، گیسوی بافته‌ای طراحی کرد برای دخترک پنیری با پیراهن تخم مرغی‌اش، ظهر که برگشت گفت معلم پرورشی‌اش گفته چرا برای این دخترک مقنعه یا روسری درست نکردی؟ گفته بودند چرا با خیار کتاب قرآن درست نکردی که وسطش با گوجه الله بگذاری؟! این حرف را به هیچ کسی جز او نگفتند، هیچ عکسی هم از زحماتش نگرفتند در حالیکه فقط یک نفر به جز او وقت گذاشته و صبحانه‌اش را طراحی کرده بود... قصه‌ی قهرمانی دخترها از همین مدرسه‌ها آغاز می‌شود... از قضا دخترم به شنا هم علاقه دارد... امیدوارم تک تک دختران این آب و خاک قدر خودشان را بدانند و نگذارند که سنگ‌های سیاه‌دل سدّ راهشان شوند... این رودها , ...ادامه مطلب

  • ماجراهای مدرسه

  • «من دختربچه‌ای بودم که با مادرم در خیابان‌ها راه می‌رفتیم و مردم به ما سنگ‌ریزه پرت می‌کردند. مادرم روزنامه‌نگار بود و در مورد حقوق زن‌ها می‌نوشت. در دوره قاجار، زمانی که زنان با چادر سیاه و روبنده سفید از خانه بیرون می‌آمدند، چادر نداشت. لباس ساده‌اش را خودش دوخته بود. من و مادرم در کوچه‌ها راه می‌رفتیم و سنگ می‌خوردیم و درد می‌کشیدیم، ولی مادرم به من می‌گفت: «گریه نکن! این مبارزه است؛ مثل آنها نبودن، مبارزه است.»از کتاب* و گفت‌وگوهای #مه_لقا_ملاح، کهن‌سال‌ترین فعال محیط‌زیست ایران و مقاله‌نویس، درباره مادرش، خدیجه افضل وزیری، روزنامه‌نگار و از پیشگامانی که در مورد حقوق زنان می‌نوشت؛ در دوره‌ای که زن‌ها در اندرونی محبوس بودند. زمانی که فقط یک‌ پوشش اجباری مشخص برای زنان وجود داشت، او ایستاد، نوشت و آزار دید، ولی به فرزندانش آموخت، مبارز باشند.ویدیو از مستند «همه درختان من»، رخشان بنی‌اعتماد، ۱۳۹۲.مه‌لقا ملاح (۱۴۰۰-۱۲۹۶)خدیجه افضل‌وزیری (۱۳۵۹-۱۲۶۸)*کتاب «زنان پیشگام ایرانی؛ افضل وزیری دختر بی‌بی‌خانم استرآبادی»، تألیف مهرانگیز ملاح (خواهر مه‌لقا).منبع: کانال تلگرامی@gooshe بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شعورکیهانی... شعور انسانی...

  • در فصل پایانی کتاب #ارغنون_سوم، سطرهایی از کتاب شعور کیهانی دکتر بوک، به منظور نقد آمده که اینجا به اجمال می‌خوانیم؛وجود خودآگاهی و زبان در انسان فاصله عظیمی میان او و عالیترین موجودات دارای آگاهی ساده صرف پدید آورده است. مهمترین ویژگی شعور کیهانی آگاهی از کیهان یعنی حیات و نظام عالم است... در کنار آگاهی از کیهان، نوعی تنویر یا اشراق عقلانی انجام میگیرد که به تنهایی فرد را در مرتبه جدیدی از وجود قرار خواهد داد...وی آینده نژاد انسان را امیدبخش خوانده و از انقلاب فیزیکی به عنوان سومین انقلاب اجتناب‌ناپذیر (پس از مادی-تاریخی و اقتصادی-اجتماعی) یاد میکند که اوضاع حیاتی انسان را از بنیاد دگرگون ساخته و آن را به سطح عالی‌تری میرساند...دیگر دلیلی برای وجود شهرهای بزرگ نخواهد بود و آنها از میان خواهند رفت. شهرنشینان در کوهستانها یا کناردریا خواهند زیست و خانه‌های خود را در ارتفاعاتی مشرف بر چشم‌اندازهای زیبا ، که تا این زمان دست نیافتنی بوده‌اند، خواهند ساخت. در زمستانها احتمالا به صورت جماعت‌های کوچک زندگی خواهند کرد. هم زندگی پر ازدحام در شهرهای بزرگ و هم دور ماندن کار کشاورزی از تمام مظاهر فرهنگی، در گذشته دفن خواهند شد... دکتر بوک مینویسد؛ تمام دینهای معروف و پرآوازه امروز در اثر تماس با جریان شعور کیهانی از بین خواهند رفت. چنین نخواهد بود که برخی به آن باور داشته و برخی نداشته باشند. فقط جزئی از زندگی نخواهد بود که متعلق به ساعات اوقات و مناسبت های خاص باشد... کلیساها، کشیشان، آیینها، اعتقاد نامه ها، دعاها، تمام نمایندگان دینی، تمام واسطه‌های میان فرد انسان و خدا برای همیشه جای خود را به مصاحبت مستقیم و خطاناپذیر با خدا خواهند داد... هر روحی خود را فناناپذیر حس خواهد کرد و خواهد, ...ادامه مطلب

  • هان ای دل عبرت بین...

  • کتاب را گشودم که خواندن آغاز کنم بر حیرتم هزاران مرتبه افزود از تکرار تاریخ؛سیاست محمود، سیاست بهره برداری از دین است؛ به نام دین کشورگشایی می کند، به نام دین دشمنان خود را از میان بر می دارد و به نام دین، اموال این و آن را می‌گیرد چنانکه پسرش مسعود نیز در پیروی از همین سیاست حسنک وزیر را کشت و اموالش را تصاحب کرد. در دورۀ محمود، هرکس را بخواهند ، از جان یا مال ساقط کنند بآسانی تهمت «قرمطی» بر او می بندند. این اعمال با قساوت بی حد و حصر صورت میگرفت، بدانگونه که فتوحات او را در ردیف زشت ترین فتوحات تاریخ درآورده است...گردیزی بفرمود تا کسانی را که بدان مذهب متهم بودند یعنی قرمطی و باطنی حاضر کردند و دستگیر کردند، و بسیار کس را از اهل آن مذهب بکشت، و بعضی را بیست و بسوی خراسان بفرستاد تا مردند، اندر قلعه ها و حبس‌های او بودند.* خود او با تفاخر به خلیفه القادر بالله نوشت: ... من در همه جهان و قرمطی میجویم و آنچه یافته آید بر دار میکشند.** موضوع تنها جنبه مذهبی نداشت ،قرمطی یعنی مخالفان سیاسی خلیفه بغداد و مخالفان محمود؛ یعنی روشن بینان و آزاد اندیشان و ایرانیان اصیلی که نمی توانستند فساد دربار بغداد و حکومت خود او را که ماهیت غاصبانه داشت تحمل کنند.غرض سود پرستانه محمود در فتوحاتش به هیچوجه مورد تردید نیست لیکن سؤالی که در این مورد پیش می آید این است که آیا واقعاً وی به دین معتقد بوده است یا نه؟ دلیلی نداریم که بگوئیم نبوده است منتها دینداری او نیز، مانند غالب خلفای اموی و عباسی حالت خاصی داشته؛ آنچه را از دین بر وفق امیال و سود خود میدانسته نگاه می داشته و آنچه را نمی‌دانسته، به دور می افکنده؛ هم نماز می‌خوانده و هم شراب می‌نوشیده هم غلام بارگی می‌کرده و هم فرائض صوری را بجای , ...ادامه مطلب

  • شگفتی شکوفه های آتشین...

  • شگفتی مرا گره بزن به یک شکوفهٔ انارنارنار آتشی نشسته در گلوی واژه ها......بگو کدام شاعر عاقبت تو را سرودبعدِ من؟#بداهه#مینامهرآفرینو یک بداهه‌ی دیگر، هر دو برای همین امروز و همین ساعت:بچش دوباره طعم بوسه راببوی سیب های ساکتِ سرودِ خلسه را...بشر همیشه از دو چیز                            مست می‌شود؛شراب شعر و آتش میانِ راه...و گم شدن در این جزیره ی هزار و چند ساله راسرود‌ِ یک تجلّی دوباره از جهان بی‌کران بخوان...«بخوان تو از شگفتیِ شکوفه‌های آتشیندر آستانه‌ی سقوط کهکشان...» #بداههمینامهرآفریندو سطر پایانی امروز ۴ دی بداهه افزوده شد موضوعات مرتبط: تراوش های کوزه ی دل من(کمی شاعرانه) برچسب ها: مینامهرآفرین , شعرنو , بداهه بخوانید, ...ادامه مطلب

  • فصل های مشترک

  • به خواب می روددو قطبِ سردِ پیکرمبه اُستوای سبزِ منکه دست های مستِ تو دوباره می رسد،صَلای فصلِ رُستنِشکوفه های سرخ تازه روی چین دامنمشرابِ شعر، می تراود از گلوی بغضِ چشمهایمانبه شکل آبشار نیلگونو در طن, ...ادامه مطلب

  • کلید دست های تو...

  • کلید دست های تو... کلید/دست تو بودکه درهای روح مرا /یک به یک می گشود...و مابه باغِ         مخفیِ                    خویش                              می رفتیم... #بداهه   برچسب‌ها: مینامهرآفرین, سپید, کلید, دست, باغ مخفی تراوش شده زمانی که تقویم ها زمزمه می کنند شنبه ۱۳۹۶/۰۵/۲۱ و ساعت ها فریاد می زن,کلید ...ادامه مطلب

  • گنجشک های عاشق...

  • حتی اگر آغوش دنیا گرم باشد گنجشک را انگشت هایت آشیانه ست معشوق هم گاهی گلویش گیر عشق است این خرده نان ها در کف عاشق بهانه ست... #مینامهرآفرین   بازهم می دانم این نگاره مستعد غزل شدن است...,گنجشک های عاشق ...ادامه مطلب

  • پروانه های بغض

  • از چشم های ماه می بینی آشوب دل های پریشان را شمعی که ناچاری بسوزانی پروانه های بُغضِ انسان را...   #دو_بیت_از_یک_غزل_ناتمام! #بندی_از_یک_چهارپارهء_نانوشته!, ...ادامه مطلب

  • لاله ها...

  •   دست های تو به خاک بوسه زد مشک های آب جای لاله ها شِکُفت...   ,لاله های واژگون,لاله های واژگون خوانسار,لاله ها,لاله های واژگون شهرکرد,لاله هاي واژگون,لاله های زهرایی,لاله های گچسر,لاله های سرخ,لاله های آستانه اشرفیه,لاله هاي واژگون خوانسار ...ادامه مطلب

  • خبر- گوش ماهی منتشر شد...

  • نخستین مجموعه شعر نو مینامهرآفرین با عنوان گوش ماهی توسط انتشارات آنوشا به چاپ رسید. وعده دیدار شعرهای این مجموعه در نمایشگاه بین المللی کتاب شهرآفتاب بخش ناشران عمومی سالن سه3 راهرو یک 1غرفه هشت8  نشر ملینا   , ...ادامه مطلب

  • شهریور

  • ای  گیسوانت،             خوشه های گُلابتون چهره ات،                مزارعِ گندمگون و چشمهایت،    شراره های سرکشِ خورشید! برخیز و با رقص خیشت دشتِ عشق را شخم بزن و در چین های دامنِ خاکی ات بذر پائیز بنشان... مترسک ها  از بوسه های داغِ تو     وارفته اند و خاموشند...,شهریور,شهریوری ها,شهریور ماه,شهریور 95,شهریور به میلادی,شهریوری ام,شهریورگان,شهریور شعر,شهریور عاشق انار بود,شهریور ماهی ها ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها