خط سوم

متن مرتبط با «ضحاک» در سایت خط سوم نوشته شده است

ماجرای ضحاک

  • ضحاک، در چهل سال آخر عمر خود حالت روحی ای دارد که بی شباهت به وضع روحی مکبث* نیست. ضحاک و مكبث هر دو در وضعی قرار میگیرند که نمی توانند به بیداد و جنایت دست نزنند، آنهم بدانگونه که هر ظلم، ظلمی دیگر و هر کشتار، کشتاری دیگر بدنبال خود میکشاند هر دو از بار جنایتی که بر پشت دارند نا آرام و وحشت زده اند و از عاقبت کار خویش بیم دارند. مكبث لكه خونی محو دست خود میبیند که آب همۀ اقیانوس‌ها از شستن آن عاجز است و ضحاک مارهای خود را بر دوش دارد که هر چه بریده شوند از نو میرویند ماکیت فریاد میزند «مكبث خواب را کشته است! یعنی دیگر قرار نمی تواند گرفت؛ از ضحاک نیز آرام و خورد و خواب گرفته شده ضحاک می پندارد که اگر فریدون را به چنگ آورد و بکشد، دیگر آسوده خاطر خواهد شد؛ مكبث همین گمان را دربارۀ فلینس پسر (بانکو» دارد. هر دو از مرگ خود باخبر شده اند (یکی بوسیلهٔ خواب گزاران و دیگری بوسیله جادوان) و بیهوده می کوشند تا بر تقدیر فائق آیند.از وقایع عجیب توجیه ناپذیر و تا حدی خنده آور زندگی ضحاک این است که چون همه راهها را بر خود بسته می‌بیند در صدد آن بر می آید که از مردم تصدیق حُسن سابقه بگیرد. بدین قصد گروهی از بارگاهیان خود را در مجلسی جمع می‌کند و از آنان می خواهد که بر کاغذی گواهی دهند که ضحاک مردی نیکوکار، راستگو و دادپرور است و در طی عمر خود جز خدمت به خلق کاری نکرده است. بیچاره با ساده لوحی تمام گمان می برده است که اگر جمعی بر خوبی او گواهی دهند، همه کارها روبراه خواهد شد و خطر زوال برطرف خواهد گشت. «ولی لطف قضیه در این است که از این تدبیر درست نتیجه عکس گرفته می شود و از همان مجلس آتش قیام افروخته میگردد.» کاوه آهنگر که همان لحظه به دادخواهی آمده است از طرف ضحاک دعوت می شود که وی نیز گ, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها