وقتی دختران گروهی از مسیحیان متعصب به نام «منونایت*» در روستایی دورافتاده در بولیوی بیدار میشدند، متوجه میشدند به آنها تجاوز شده. سرگیجه داشتند، بدنشان کبود بود و لباسهایشان پاره، اما ریشسفیدها میگفتند، این کار اشباح است و نیروهای شر، چون درون این دختران شیطانیست. میگفتند، آنها برای جلب توجه دروغ میگویند. میگفتند، مساله قوه تخیل زنانه است که این چیزها را برای خود میسازند.اما یکشب در سال ۲۰۰۹ دختری به هوش آمد و چند مرد را بالای سر خود دید. مردها دستگیر شدند و معلوم شد تمام این سالها همان معتقدان به فرقهای مسیحی که باور داشتند باید به اصالت و صداقت دوران مسیح بازگشت، با اسپریکردن ماده بیهوشکننده گاوها به داخل خانه، همه را بیهوش میکردند. سالها این دختران از کودک چهارساله تا نوجوان مورد تجاوز قرار داشتند، باردار شدند، انگ خوردند و به آنها گفته شد تخیل و روح شیطانی و اضطراب دروغین دارند. سالها ریشسفیدها اجازه نمیدادند، مردانی که رویهشان تجاوز نیمهشب بود، شناخته شوند. آنها را شر مینامیدند، اما شر خود ریشسفیدها بودند. تلاش آنها برای حفظ قدرت بود و به کسانی نیاز داشتند تا بر آنها چیره بمانند و آن کسان، زنان بودند. پس درسهای قدرت را به پسران و مردان گروه آموزش میدادند و آنها هم شاگردان خوبی از کار درآمدند.«میریام تِیوز» نویسنده کانادایی که از مسیحیان منونایت کانادا بود، با شنیدن این روایت واقعی در بولیوی چنان تکان خورد که به یاد رسمهای ترسناک گروه مذهبی خودشان افتاد. «منونایتهای» کانادا که او از ۱۸ سالگی ترکشان کرده بود، دستکمی از همکیشان بولیویایی نداشتند؛ گروهی خشکمغز که زنان را برده میدیدند؛ کارگران بیمزد، کتکخورهایی که اجازه درسخواندن، یا, ...ادامه مطلب